دلم تنگ شده برای بی هدف پرسه زدن های شبانه تو کوچه های آشنای ستارخان ...
برای هوای آلوده شهرم که تو گرماش نمی شد نفس کشید و کبود می شدم مثل مرده ها ...
برای آدمای از خود راضیش که همیشه عجله دارن مبادا دیر برسن به جایی که نمی دونن کجاست.. .
برای مترو سوار شدن میون اون همه کمپوته گوشت خودمو جا دادن ...
برای دلهره شب های تنهاییم ...
برای خودم ...